هوشنگ ابتهاج / شاعر
زیر پای مرد چکمه پوش، چوبههای دار میروید، میشکوفد خون...
زیر پای مرد چکمه پوش، چوبههای دار میروید، میشکوفد خون...
بار ها به خونمان کشیدند، به یاد آر!
هر چه بکارند همان را درو خواهند کرد، انسان خون میریزد، تخم بیدادی و ستمگری میکارد، پس در نتیجه ثمره جنگ و درد و ویرانی و کشتار میدرود!
کرکسان که به شکم بارگی عادت کردند ، گرگ ها نیز به خونخوارگی عادت کردند...
در پی آن همه خون که بر این خاک چکید،
ننگمان باد این جان!
شرممان باد این نان!
فرسوده مانده در صف دلگیر روزها، گویی برای مردن نوبت گرفتهایم…