ویلیام شکسپیر / کد 15955
اعتقاداتت را برای خودت نگه دار و انسانیتت را به تمام دنیا نشان بده!
اعتقاداتت را برای خودت نگه دار و انسانیتت را به تمام دنیا نشان بده!
وقتی تو را دیدم عاشقت شدم و تو لبخند زدی، چون این را میدانستی...
عشقی که با اشک چشم شست و شو شود همیشه پاک و تمیز خواهد ماند...
ریشه تمام اندوه ها، توقع داشتن از دیگران است.
اشک هایم چنان آمادهی سر ریز کردن است که میترسم ساختگی بودن هییٔت مبدلم را آشکار سازد...
سرنوشت در آسمان ها نیست، آن را در خودت پیدا کن.
اگر تمام شب برای دیدن خورشید گریه کنی، لذت دیدن ستاره ها را از دست خواهید داد...
افرادی که توانایی لبخند زدن و خندیدن دارند، موجوداتی برتر هستند.
اگر با روزی اردیبهشتی قیاست کنم، تو زیباتر و لطیف تری...
اعتقاداتت را برای خودت نگه دار و انسانیتت را به تمام دنیا نشان بده!
غایبان در لحظه های سخت، باید تا ابد غایب بمانند...
سه ساعت زودتر بهتر از دقیقهای دیرتر است.
به یقین میدانم که محبت در دلم بسیار رساتر سخن میگوید تا بر زبانم، بدبخت من که نمیتوانم قلبم را در دهانم جای دهم...
اگر یک روزی تو را ببوسم و سپس وارد جهنم بشوم، میتوانم با افتخار برای شیطان تعریف کنم که من بهشت را دیدم بدون آن که واردش شوم...
داشتن علم بهتر از داشتن ثروت است، ولی نداشتن ثروت بدتر از نداشتن علم است!
دوران وحشتناکی ، که در آن احمق ها بر کورها حکومت میکنند.
در بدترین ما آن قدر خوبی هست و در بهترین ما آن قدر بدی هست
که هیچ یک از ما را شایسته نیست که از دیگری عیب جویی کنیم.
عشق کور است و عشاق نمیتوانند کارهای احمقانه ای را که مرتکب میشوند ببینند...
آن چه را که هیچ چاره ای نباشد ، میباید از یاد برد...
آن چه را که هیچ چاره ای نباشد ، میباید از یاد برد...
ترجیح میدهم در آتش کین آن ها نابود گردم ، تا این که بدون عشق تو تن به ذلت زندگی تسلیم کنم.
زندگی برای این که یک بار دوستت داشته باشم ، خیلی کوتاهست
قول میدهم در زندگی بعدی هم دنبالت بگردم...
عشقی که با اشک چشم شست و شو شود همیشه پاک و تمیز خواهد بود.
مثل امواج که به سوی ماسه های ساحل شتابانند ، لحظات ماست که برای رسیدن به پایان بیقرارند.
بهتر است نتوانند شما را درک کنند و بمیرید ، تا این که زندگى تان را به توضیح دادن بگذرانید!
مهم نیست اگر انسان برای کسی که دوستش دارد غرورش را از دست بدهد
اما فاجعه است ، اگر به خاطر حفظ غرور کسی را که دوست دارد از دست بدهد.
به همه عشق بورز ، به تعداد کمی اعتماد کن و به هیچ کس بدی نکن.
چیزی که زن دارد و مرد را تسخیر میکند
مهربانی اوست نه سیمای زیبایش.
با خنده و شادی، بگذار چین و چروک های پیری از راه برسند.
وطن آدمی را در هیچ نقشه جغرافیا نمیتوان یافت
وطن آدمی در قلب همه کسانی است که دوستش دارند!
گریه ما وقت تولد از آن رو است که به صحنه بزرگ جنون و حماقت وارد شده ایم.
سیر عشق واقعی، هرگز هموار نبوده است.
فرسوده مانده در صف دلگیر روزها، گویی برای مردن نوبت گرفتهایم…