عباس کیارستمی / کد 15634
به قصد پرواز، تجربه کردم سقوط را...
به قصد پرواز، تجربه کردم سقوط را...
وقتی در جیبم هیچ ندارم، شعر دارم
وقتی در یخچالم هیچ ندارم، شعر دارم
وقتی در قلبم هیچ ندارم، هیچ ندارم...
درست است که زندگی بسیار غم انگیز و بیهوده است، اما تنها چیزی است که ما داریم!
امروز از دست رفت، مثل هر روز
نیمی به فکر دیروز، نیمی به فکر فردا...
خواب میبینم زیر برگ های پاییزی مدفونم ، جوانه میزند تنم...
بسیاری عاشق ، بسیاری معشوق ، عاشق و معشوق انگشت شماری...
تحت تعقیبم با سایه ای که در کودکی
همبازی من بود با من بزرگ شد با من خمیده شد
مرا تعقیب میکند ، همچنان تا گور ...
میآیم ، به تنهایی
مینوشم ، به تنهایی
میخندم ، به تنهایی
میگریم ، به تنهایی
میروم ، به تنهایی ...
سینما را نمیشود یاد گرفت یا یاد داد مسائل تکنیکی یاد داده میشوند ، اما هنر نه.
چه خوب است پیدا کردن کسی که زورش به بی حوصلگی ما برسد...
در غیاب تو گفت و گو دارم با تو
در حضورت گفت و گو با خویش...
دوستانم، میرنجاندنم مدام
از دشمنان، چیزی در خاطرم نیست...
شاید راه حل زن و مرد در این است که بفهمند
همدیگر را نمیفهمند...
لبخند میزنم، بی دلیل
عشق میورزم، بی تناسب
زندگی میکنم، بی خیال
مدتی ست…
نه یاد داد ،
نه یاد گرفت ،
چه خوب که رفت.
اکنون کجاست
چه میکند
کسی که فراموشش کرده ام...
فرسوده مانده در صف دلگیر روزها، گویی برای مردن نوبت گرفتهایم…