جملات سیاسی

زیر پای مرد چکمه پوش، چوبه‌های دار می‌روید، می‌شکوفد خون...

تنها انقلاب خطرناک انقلاب گرسنگان است، من از شورش هایی که دلیل آن بی‌ نانی باشد، بیش از نبرد با یک ارتش دویست‌ هزار نفری بیم دارم!

از اول دنیا همینطوری بوده، یکی از گشنگی بمیرد و دیگری از سیری بترکد!

خرافاتی که آن ها به شما آموخته‌اند برای آن نیست که شما را از خدا بترسانند بلکه برای آن است که شما از خود آن ها بترسید!

در مقابل درد هیچکس نمی‌تواند قهرمان بماند، هیچکس...

هنگامی که جامعه ای به دروغ گویی سازمان یافته روی آورد و دروغ گفتن تبدیل به یک اصل کلی شود، صداقت تبدیل به یک عمل سیاسی می‌شود.

من قطاری دیدم که سیاست می‌برد، و چه خالی می‌رفت...

تاکنون در جهان هیچ تحول تاریخی به وقوع نپیوسته است، مگر عوض شدن نام اربابان!

زمانی فرا می‌رسد که یک فرد باید موقعیتی را بپذیرد که نه امن است، نه سنجیده، نه پرطرفدار، ولی او باید آن را بپذیرد چرا که وجدان به او می‌گوید که این...

باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد، که مادران سیاه پوش هنوز از سجاده ها سر بر نگرفته‌اند...

من حرف آن مدعی را یاوه می‌شمارم که با شکم سیر و خیال راحت درس اخلاق می‌دهد!

آخرین درجه فساد به کار بردن قوانین برای ظلم است.

به هر حال این اوضاعی است که می‌بینید و تفسیر لازم ندارد، ما هم می‌سوزیم و می‌سازیم، قسمت‌مان این بوده یا نبوده دیگر اهمیت ندارد.

خشونت را تنها با دروغ می‌توان پنهان کرد و دروغ را تنها با خشونت می‌توان حفظ کرد.

حقیقت همواره نزد اقلیت است و اقلیت همواره قدرتمند تر از اکثریت است.

بگذار حق با آن ها باشد، چون فقط این می‌تواند درد ناتوانی و بی استعدادی آن ها را در چیزی جز یک حق به جانب بودن تسلی بدهد!