دافنه دوموریه / کد 11423
خوشبختی چیزی نیست که بخواهی آن را به تملک خود در آوری
خوشبختی کیفیت تفکر است ، حالت روحیست
خوشبختی وابسته به جهان درون توست...
دام دافنه دو موریه، بانو براونینگ که بیشتر با نام دافنه دوموریه در دنیای ادبیات شناخته شدهاست، بود. او رمان نویس و نمایشنامه نویس معروف بریتانیایی است که بیشتر شهرتش را مدیون رمانِ ربهکا (۱۹۳۸) میباشد. همچنین داستان کوتاه او بهنام پرندگان نیز معروف است. بعدها این دو رمان و رمان دیگرش به نام مهمانخانه جامائیکا توسط آلفرد هیچکاک به فیلم تبدیل شدند.
کورن وال، محلی که این نویسنده به آن ارادت و علاقه فراوانی داشت بهعنوان لوکیشن بسیاری از رُمانهای او مورد استفاده قرارمیگیرد. او در جایی نوشتهاست: «کورن وال» به او آزادی نوشتن، پرسه زدن، راه رفتن و… تنها بودن را دادهاست.
دوموریه از خواهران برونته بهعنوان دو تن از نزدیکترین الهامدهندگان ادبی خود یادمیکند و بهترین کار او یعنی ربهکا (رمان) با رمانتیسیسم گوتیکِ مشابهی همچون آثار آنها نوشته شدهاست. او در سال ۱۹۶۱ یک اثر بیوگرافی از «بران ول»، برادر خواهران برونته نوشت.
بیشتر آثار دوموریه در تئاتر و سینما مورد اقتباس قرار گرفتهاند.
دافنه دوموریه در لندن متولد شد. او دومین فرزند از سه دختر بود. پدرش سر جرالد دوموریه هنرپیشه و مادرش موریل بیمونت نیز هنرپیشه بود. پدر بزرگ او، جرج دوموریه یک نقاش و نویسنده بود. خواهر بزرگترش «آنجلا» همچنین نویسنده و خواهر کوچکترش «جین» نیز نقاش بود. دافنه که اخلاقی پسرانه داشت، عزیزدردانهی پدرش بود.
دافنه دوموریه با سِر فردریک برونینگ که از اُمرای نیروی هوائی انگلستان بود و مدتها سمت فرماندهی گارد محافظت از کاخ سلطنتی و آجودانی دوک اینبورگ را داشته است، ازدواج کرد. زمانیکه با براونینگ ازدواج کرد، 25 ساله بود و براونینگ 35 ساله.
براونینگ که اهل قایقسواری بود پس از خواندن «روح زنده»، اولین رمان دوموریه عاشق او و توصیفهای دقیقش شد. زندگی زناشویی این دو، پایدار بود و سه فرزند به نامهای تسا، فلاویا و کریستین (کیتس) داشتند.
دوموریه پسرش را از دخترهایش بیشتر دوست داشت و رفتار تندی با دخترهایش داشت. اغلب اوقات پرستارهای بچهها، از آنها نگهداری میکردند و دوموریه مشغول نوشتن بود. از طرفی گفته میشود دوموریه مردمگریز بود و از حضور در جمع پرهیز میکرد.
پسر دافنه دوموریه میگوید حسادت مادرش منجر به خلق «ربهکا» یکی از شاهکارهای ادبیات معاصر شده است.
براونینگ دربارهی مادرش میگوید: «او خیلی بامزه بود. به عنوان مادر و مادربزرگ بینظیر بود و از همه ما زندگی را راحتتر میگرفت. او عادت داشت با بچهها کریکت و فوتبال بازی کند. اما هیچچیز به اندازه حریم شخصیاش برایش مهم نبود.»
دوموریه سال 1989 درگذشت و از آن زمان مسئولیت آثار او برعهده کیتس براونینگ است.
خوشبختی چیزی نیست که بخواهی آن را به تملک خود در آوری
خوشبختی کیفیت تفکر است ، حالت روحیست
خوشبختی وابسته به جهان درون توست...
خوب بود وسیلهای اختراع میشد که خاطرات را مثل عطر در بطری نگه میداشت ، از آن پس دیگر محو و یا کهنه نمیشدند و آدم هر وقت میخواست در بطری را باز ...
تجملات هیچ وقت جاذبه ای برایم نداشت ، من چیزهای ساده را دوست دارم
کتاب ها را ، تنهایی را یا بودن با کسی که تو را میفهمد...
روزی با خود فکر میکردم اگر او را با غریبه ای ببینم دنیا را به آتش میکشم ، اما امروز حاضر نیستم که کبریتی روشن کنم تا ببینم کجاست و چه میکند!
من تا پایان عمرم به این میاندیشیدم ، زنی که عشق را میپذیرد تا چه اندازه بی دفاع میگردد...
فرسوده مانده در صف دلگیر روزها، گویی برای مردن نوبت گرفتهایم…