فروغ فرخزاد / کد 16136
صدایت را که میشنوم، خورشید در دلم طلوع میکند...
او یک نویسندهٔ ژاپنی است و کتابها و داستانهای او در ژاپن و همچنین در سطح جهانی پرفروش شده و به ۵۰ زبان دنیا برگردانده شدهاند. میلیونها نسخه از آن در خارج از کشور خودش به فروش رفتهاست.
کارهای او جوایز متعددی را از جمله جایزه جهانی فانتزی، جایزهٔ بینالمللی داستان کوتاه فرانک اوکانر، جایزهٔ فرانتس کافکا و جایزهٔ اورشلیم را دریافت کردهاست. برجستهترین آثار موراکامی عبارتند از؛ تعقیب گوسفند وحشی، جنگل نروژی، کافکا در کرانه و کشتن کمانداتور (مردی که میخواست پرتره نیستی را بکشد). داستانهای او بعدها از سوی ادبیات ژاپن محکوم به غیر ژاپنی بودن میشوند و مورد انتقاد قرار میگیرد. آنها معتقد بودند که نوشتههای او تأثیرگرفته از ریموند چندلر، کرت وونهگات و ریچارد براتیگان عنوان میشوند. داستانهای او بیشتر سرنوشتباور، سوررئالیستی و دارای تم تنهایی و ازخودبیگانگی است. استیون پول از روزنامهٔ گاردین، موراکامی را برای دستاوردها و آثارش او را در میان بزرگترین نویسندگان قرار دادهاست.
صدایت را که میشنوم، خورشید در دلم طلوع میکند...
اگر از ته دل عاشق کسی باشی در زندگی رستگار شدهای، حتی اگر نتوانی به او برسی...
در این دنیا چیزی که ارزش به دست آوردن داشته باشد، آسان به دست نمیآید!
اما باید یک چیزی بهت بگویم، اگر میخواهی زندگیات را بسازی مجبوری طاقتت را بیشتر کنی!
تماشای اقیانوس باعث میشود دلم برای مردم تنگ شود، معاشرت با مردم هم دلم را تنگ اقیانوس میکند...
من فکر میکردم سال ها باید یکی یکی سپری شوند تا هر بار آدم یک سال بزرگتر شود اما اینطور نیست، این اتفاق یک شبه رخ میدهد.
به خودم یادآوری میکنم: بپذیر، خیلی چیزها است که تو از آن ها هیچ نمیدانی...
بر اساس تجربه خودم وقتی کسی خیلی سعی میکند چیزی را به دست بیاورد، نمیتواند
و وقتی دارد با تمام توانش از چیزی فرار میکند معمولا گرفتار همان میش...
به محض این که شروع به بیرون پرت کردن چیزها میکنی، متوجه میشوی دوست داری از شر همه چیز خلاص شوی...
من آنقدرها باهوش نیستم زمان میبرد چیزها را بفهمم، اما اگر زمانش را داشته باشم تو را خواهم فهمید بهتر از هر کسی در این دنیا...
من آنقدرها باهوش نیستم، زمان میبرد چیزها را بفهمم اما اگر زمانش را داشته باشم تو را خواهم فهمید، بهتر از هر کسی در این دنیا...
هر کدام از ما چیزی را از دست میدهیم که برایمان عزیز است
فرصت های از دست رفته، احساساتی که هرگز نمیتوانیم برشان گردانیم
این بخشی از آن چیزیست ک...
گاهی اوقات یک چیز کوچک یا اتفاقی نا چیز جرقه ای میشود تا آدم تمام درد های زندگیاش را یک جا گریه کند!
گاهی فکر میکنم آدم ها مثل چشمه هایی پر عمق هستند، هیچ کس از کف چشمه خبر ندارد تنها کاری که از ما بر میآید حدس زدن از روی چیز هایی است که هر چند و...
قبول نداری خیلی معرکه است ، که از شر همه چیز و همه کس خلاص شوی
و بروی جایی که هیچ کس تو را نشناسد ، گاهی دلم میخواهد همین کار را بکنم...
مهم نیست تا کجا فرار کنی ، فاصله هیچ چیز را حل نمیکند!
اگر بتوانی با تمام قلب عاشق کسی شوی در زندگی رستگار شده ای ، حتی اگر به آن شخص نرسی...
برای هر کسی یک اسم در زندگیاش است که تا ابد هر جایی بشنود ناحودآگاه برمیگردد به همان سمت ، یا از روی ذوق یا از روی حسرت و یا از روی نفرت...
گاهی اوقات یک چیز کوچک یا اتفاقی ناچیز ، جرقهای میشود تا آدم تمام درد های زندگیاش را یک جا گریه کند...
باید بپذیری که برخی افراد برای همیشه در قلبت جا خواهند داشت ، بدون این که جایی در زندگیت داشته باشند...
هیچ وقت یکی را با همهی وجودت دوست نداشته باش ، یک تکه از خودت را نگه دار برای روزهایی که هیچکس را جز خودت نداری...
چه خوب که آدم شخص دلخواهش را پیدا کند
اما این که آدم توسط شخص دلخواهش پیدا شود معجزه است ، معجزه ای دلنشین...
خاطره ها شاید سوختی باشد که مردم برای زنده ماندن میسوزانند...
جایی که بین بودن و نبودنت هیچ فرقی ندارد ، نبودنت را انتخاب کن این گونه به بودنت احترام گذاشته ای...
وقتی طوفان تمام شد یادت نمیآید چگونه از آن گذشتی و جان سالم به در بردی ، حتی در حقیقت مطمئن نیستی طوفان واقعا تمام شده باشد
اما یک چیز مسلم است ،...
برای آدم ها امکان دارد حتی وقتی فاصلهی معقولی بینشان ایجاد شده بهم نزدیک تر شوند
اما چیزی که برای یک نفر فاصله معقول است شاید برای دیگری خیلی دو...
خاطرات شما را از درون گرم میکند
اما در عین حال شما را پاره پاره میکند
هر چه بیشتر به آن ها میچسپیم آزار دهنده تر میشود.
هیچ وقت اجازه نده ترس و غرور احمقانه کاری کند ، آدمی که برایت عزیز است را از دست بدهی ...
مرگ متضاد زندگی نیست ، بلکه بخشی از آن است.
پشت زیباترین لبخند بیشترین رازها نهفته ، زیباترین چشم بیشترین اشک ها را ریخته و مهربان ترین قلب بیشترین دردها را کشیده است...
اگر روزی چشمهایت را باز کردی ، و خودت را وسط یک کوره دیدی نترس
و سعی کن از آن پخته خارج شوی ، چرا که سوختن را همه بلدند.
ممکن نیست آدم نسبت به کسی که هیچ احساسی ندارد ، احساس بدی داشته باشد.
فرسوده مانده در صف دلگیر روزها، گویی برای مردن نوبت گرفتهایم…