محمود دولت آبادی / کد 15772
نمیدانم تو ملتف شدهای یا نه که بعضی مردها از عمری که دارند، پیرترند...
نمیدانم تو ملتف شدهای یا نه که بعضی مردها از عمری که دارند، پیرترند...
مگر دوستی از آن مایه که به رفاقت بینجامد، چند بار میتواند رخ بدهد!
دلش چنین میخواست، اما کو جرات؟
این است آدمیزاد، دست کم دو گونه زندگانی میکند، یکی آن که هست و دیگری آن که میخواهد...
نمیدانم تو ملتفت شدهای یا نه که بعضی مردها از عمری که دارند، پیرترند...
در باور عشق و شناخت حقیقت آن، مرد ممکن است فریب بخورد اما زن، زن حقیقت عشق را زود تشخیص میدهد با حس نیرومند زنی، و اگر دبه درمیآورد از آن است که...
اگر به این میاندیشی که دیگران چگونه به تو میاندیشند ، یا از دیگران میترسی یا خودت را باور نداری...
آدمی به مرور آرام میگیرد ، بزرگ میشود ، بالغ میشود
و پای اشتباهاتش میایستد ، آن ها را به گردن دیگران نمیاندازد و دنبال مقصر نمیگردد...
وقتی دل تو از شب هم تاریک تر است ، دیگر چه رنگی میتواند داشته باشد شب!؟
مغزم ، مغزم درد می کند از حرف زدن چقدر حرف زدهام ، چقدر در ذهنم حرف زده ام...
آدمیزاد گاهی به یک نظر هواخواه کسی میشود
گاهی هم صد سال اگر با کسی دمخور باشد
دلش اجازه نمیدهد که با او دست به یک کاسه ببرد.
مغزم ، مغزم درد میکند از حرف زدن چقدر حرف زده ام
چقدر در ذهنم حرف زده ام خروار خروار
حرف با لحن و حالت های مختلف ، مغایر و متضاد.
واژگان در شرح سکوت آدم ها چه قدر اندک و چه مایه بی بضاعت اند...
گاهی باید از دیگران فاصله بگیری
اگر اهمیت دادند ، ارزشت را خواهی فهمید
و اگر اهمیتی ندادند ، خواهی فهمید کجا ایستاده ای ...
چرا نباید صریح بگویم که دوست داشته شدن از سوی کسی که دوستش میداری آن حس و حالتی است که در واژه عام و عادی خوشبختی نمیگنجد ...
ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺮ ﯾﮏ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﻤﯽﻣﺎﻧﺪ ﺭﻭﺯ ﻭ ﺷﺐ ﺩﺍﺭﺩ ، ﺭﻭﺷﻨﯽ ﺩﺍﺭﺩ ، ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﺩﺍﺭﺩ ، ﮐﻢ ﺩﺍﺭﺩ ، ﺑﯿﺶ ﺩﺍﺭﺩ
ﺩﯾﮕﺮ چیزی از زمستان باقی نمانده ، تمام میشود ، بها...
آرام ؟ آرام برای چه باید گرفت
وقتی بمیریم خود به خود آرام میگیریم ، پیش از آن که بمیریم که نباید بمیریم!
مشکل اینجاست : همیشه آدم های تنوع طلب دست میگذارند روی آدم های وفادار
افسوس...
آدم های سالم، مثل هم هستند
زیرا خوشبختی یک رنگ دارد
این بدبختیست که رنگارنگ است!
ﺁﺩﻡ ﺑﺪﻭﻥ ﻋﺸﻖ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻛﻨﺪ
ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﻣﻦ ﻣﯽﺩﺍﻧﻢ ، ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﻧﻪ ﺍﺯ ﻛﺴﯽ ﺷﻨﻴﺪﻩﺍﻡ ﻭ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺟﺎﻳﯽ ﺩﻳﺪﻩﺍﻡ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻳﺎﺩﻡ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ
اﻳﻦ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻭﺟﻮﺩ ﺧﻮﺩﻡ ، ﺑﺎ ﻭ...
برای همدل خود لازم نیست همه چیز را بگویی تا او اندکی از تو را بفهمد
بلکه کافی است اندکی بر زبان بیاوری تا او همهی شادی و غم های تو را دریابد...
عشق مثل بادهای کویریست
نمیآید ، ولی وقتی بیاید چشمها را کور میکند...
بگذر تابستان بگذر حال من با تو خوب نمیشود
پاییز حال مرا خوب میشناسد!
مهربان باش، اما از آدم های پر توقع فاصله بگیر
مقیاست را به هم میزنند و حرمت مهرت را میشکنند
آن ها حافظهی ضعیفی دارند خوبیها را زود فراموش می...
همیشه عجله، کدام گوری میخواستم بروم
من به بهانه رسیدن به زندگی
همیشه زندگی را کشتم...
آدمیزاد فقط با آب و نان و هوا نیست که زنده است
این را دانستم و می دانم
که آدم به آدم است که زنده است
آدم به عشق آدم زنده است...
ما دیر آمدیم یا زود
هر چه بود به موقع نیامدیم...
گاه آدم، خود آدم عشق است
بودنش عشق است
رفتن و نگاه کردنش عشق است.
پیری به نظرم چیزی نیست جز بی آیندگی، و اگر انسان دچار پیری زودرس می شود، برای این است که فردایی نمی بیند!
فرسوده مانده در صف دلگیر روزها، گویی برای مردن نوبت گرفتهایم…