رابرت فراست / کد 16018
مردم دنیا دو دستهاند : دستهای که حرفی برای گفتن دارند و نمیتوانند آن را بگویند و دستهای که حرفی برای گفتن ندارند و مدام آن را به زبان میآورند.
شاعر آمریکایی قرن بیستم میلادی بود.
وی در دانشگاه میشیگان تدریس می نمود.
شعرهای رابرت فراست کلاسیک و همه از وزن و قافیه برخوردارند.
بیشتر این شعرها در بندهای آغازین، خواننده را به دیدن منظرهای فرا میخوانند و در بندهای پایانی نتیجهٔ فلسفی را به وی پیشکش میدارند. چنانکه خود فراست هم در جایی میگوید: «شعر با خیال و زیبایی آغاز میشود و با حکمت پایان میگیرد».
مردم دنیا دو دستهاند : دستهای که حرفی برای گفتن دارند و نمیتوانند آن را بگویند و دستهای که حرفی برای گفتن ندارند و مدام آن را به زبان میآورند.
عاقل که اشتباه میکند متاسف میشود، احمق فلسفه میبافد...
خدایا شوخی های کوچک مرا نسبت به خودت ببخش، تا من شوخی بزرگ تو را با خودم ببخشم!
وقتی تحصیل کرده هستید که بتوانید تقریبا هر حرفی را بشنوید بدون آن که عصبانی شوید یا اعتماد به نفستان را از دست بدهید.
نخستین انسانی که به جای پاسخ دادن به توهین آن را نشنیده گرفت ، پایه گذار فرهنگ و تمدن بشری بود.
نیمی از مردم جهان کسانی هستند که چیز های زیادی برای گفتن دارند ولی قادر به بیان آن نیستند ، و نیم دیگر افرادی هستند که چیزی برای گفتن ندارند اما هم...
آزادی در شهامت نهفته است.
من میتوانم هر چیزی که راجع به زندگی یاد گرفته ام را در سه کلمه خلاصه کنم : همچنان ادامه دارد.
بیست سال طول میکشد تا مادری از پسر خود یک مرد بسازد
و زنی دیگر در عرض بیست دقیقه از آن مرد یک احمق میسازد.
فرسوده مانده در صف دلگیر روزها، گویی برای مردن نوبت گرفتهایم…