جان اشتاین بک / نویسنده
و گریستم به یاد تمام رویاهایی که تا میخواستیم نوازششان کنیم، پژمردند...
و گریستم به یاد تمام رویاهایی که تا میخواستیم نوازششان کنیم، پژمردند...
بگذار کسی نداند که چگونه من به جای نوازش شدن، بوسیده شدن، گزیده شدهام!
فرسوده مانده در صف دلگیر روزها، گویی برای مردن نوبت گرفتهایم…