سورن کی یرکگور / فیلسوف
هیچگاه در حق کسی سنگدلی نکردهام اما همواره زمانی که قلبم متاثر شده طوری رفتار کردهام که انگار دروازه قلبم به روی دیگران بسته است و در آن خبری از ...
هیچگاه در حق کسی سنگدلی نکردهام اما همواره زمانی که قلبم متاثر شده طوری رفتار کردهام که انگار دروازه قلبم به روی دیگران بسته است و در آن خبری از ...
تو آمدی، قلبم را تکان دادی و رفتی، انگار فقط آمده بودی بگویی هنوز میشود درد کشید...
من نمیتوانم تو را فراموش کنم، نه به این دلیل که حافظهای قوی دارم بلکه به این دلیل که قلبی دارم که هرگز کسانی را که یک بار در آن ساکن شدهاند انکا...
زخمی اگر بر قلب بنشیند، تو نه میتوانی زخم را از قلبت وا بکنی و نه میتوانی قلبت را دور بیندازی، زخم تکهای از قلب توست، زخم اگر نباشد قلبت هم نیست!
بار دیگر سعی کرد در قلب خود دنبال جایی بگردد که سخت نشده باشد، اما چیزی نیافت.
مزد عاشقی رنج است اما این رنج روشنی میبخشد از دل عاشق که میشکند موسیقی و ترانه میتراود...
تو روشنی قلب منی، خودم را هدر ندادهام...
دیگر در قلبم جایی برای زخم جدیدی نیست!
نمیخواهم با چشمان خودم سقوط هر آن چه بر دفتر و دیوار و هوا نوشتم را ببینم،
نمیخواهم بیش از این فرو ریختن...
جایی در قلب ما است که هرگز پر نخواهد شد، یک فضای خالی که حتی در بهترین لحظاتمان متوجه آن خواهیم شد...
با این همه، ای قلب در به در از یاد مبر که ما، من و تو عشق را رعایت کردهایم...
قلب، خاک خوبی دارد هر دانه که در آن بکاری از هر جنس از همان جنس صدها دانه برمیداری...
قلب؟ راستش نمیدانم چیست، اما این را میدانم که فقط جای آدم های خیلی خوب است...
من همیشه مجذوب کسی هستم که از تاثیر حرف هایش بر قلب دیگران میترسد...
وقتی در جیبم هیچ ندارم، شعر دارم
وقتی در یخچالم هیچ ندارم، شعر دارم
وقتی در قلبم هیچ ندارم، هیچ ندارم...
گمان میبرم که اگر خداوند صد هزار گونه خنده میآفرید اما رسم اشک ریختن را نمیآموخت قلب حتی تاب ده روز تپیدن را هم نمیآورد!
با من طوری رفتار کردند که انگار قلب ندارم...
فرسوده مانده در صف دلگیر روزها، گویی برای مردن نوبت گرفتهایم…