جمله درباره جهان

هر نژادی، هر هنری، ریاکاری خاص خود را دارد، خوراک این جهان اندکی حقیقت و بسیاری دروغ است!

باید جهان را بهتر از آن چه تحویل گرفته ای تحویل بدهی، خواه با فرزندی خوب یا باغچه‌ای سرسبز، اگر فقط یک نفر با بودن تو ساده تر نفس کشید یعنی تو موفق...

جهان سوم جایی است که مردمش به فکر آمدن یک روز خوب هستند، نه آوردنش...

نه گفتن، موهبت بزرگی‌ست که جهان را امن تر می‌کند و روانت را آسوده‌تر!

جهان به نخی نازک بند است
آن نخ،‌ روان انسان است.

بی شک جهان را به عشق کسی آفریده‌اند
چون من که آفریده‌ام از عشق، جهانی برای تو...

مرا از این جهان بیرون ببرید ، دور تر ، دور تر
جایی که هیچ چیز به چشم نیاید ، هیچ چیز...

چنان زلال شود آن کسی که تو را یک بار ، فقط یک بار نگاه کند
که هیچ‌ گاه کسی جز تو را نبیند از آن پس حتی اگر هزار بار هزاران هزار چهره را نگاه کند
...

به طور مبهمی آرزوی زمین لرزه یا یک صاعقه آسمانی می‌کردم برای این که بتوانم مجددا در دنیای آرام و روشنی به دنیا بیایم!

روزگار نکبتی شده ، آنقدر که آدم دلش می خواهد مدام به خاطره هایش چنگ بیاندازد و آنجا ها دنبال چیزی بگردد...

یک جا به کنار تو ، ارزد به جهان با غیر...

کاش در روی زمین، ظلم از آغاز نبود
زندگی ، این همه پیچیده و پر راز نبود
صحبت از بستن و زنجیر نمی کرد کسی
کاش در حد قفس ، وسعت پرواز نبود
جوجه ها...

آدمیان در محیطی یکسان ، اما در جهانی متفاوت زندگی می‌کنند.

زندگی کردن نادر ترین چیز در جهان است ، بیشتر مردم فقط وجود دارند...

و من او را طوری نگاه می‌کردم ، انگار آخرین گلی بود که در جهان باقی مانده بود...

مشکل این جهان این است که ابلهان پر از اطمینانند و عاقلان پر از تردید...