میخائیل بولگاکف / نویسنده
اما چه میتوان کرد، کسی که عاشق است باید در سرنوشت و تقدیر معشوق تا نهایت شریک شود...
اما چه میتوان کرد، کسی که عاشق است باید در سرنوشت و تقدیر معشوق تا نهایت شریک شود...
ابتدا معشوقتان شما را ترک میکند و سپس خوابتان
و بعد نه معشوق به شما باز میگردد ، نه خواب...
عشق کور است و عشاق نمیتوانند کارهای احمقانه ای را که مرتکب میشوند ببینند...
اطرافم هیچکس نبود که ذهنم را مغشوش کند ، بنابراین ناچار شدم بکر و اصیل بمانم.
تو اکنون خاص ترین و بزرگترین شوق من برای جنگیدن علیه این زندگی نامساعد ، این زندگی ناراضی کننده و نامراد هستی...
بسیاری عاشق ، بسیاری معشوق ، عاشق و معشوق انگشت شماری...
عشق معشوق را طعمه خویش میبیند و همواره در اضطراب است که دیگری از چنگش نرباید و اگر ربود با هر دو دشمنی میورزد و معشوق نیز منفور میگردد.
عاشق که میشوی تمام جهان نشانه معشوقه ات را دارند
یک موسیقی زیبا ، یک فنجان قهوه ی تلخ ، یک خیابان خلوت و ساکت
به آسمان که نگاه میکنی کبوترانی ...
ای معشوق ، ای محال صادق ، ممکن شو
شانه هایم عطش بوسه های تو را کم دارند ، غافلگیرم کن...
عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق میآفریند
دوست داشتن زیبایی های دلخواه را در دوست میبیند و مییابد.
بهترین صورت انتقام فراموش کردن است.