فیودور داستایفسکی / نویسنده
من داشتم میسوختم که تو آمدی و مرا بابت بوی خاکستر مقصر دانستی!
متن درباره درد یا جمله درباره درد عنوان آرشیو جامعی است از بهترین نقل قول ها ، اشعار کوتاه ، متن ها ، سخنان و جملات با عنوان و مضمون درد.
من داشتم میسوختم که تو آمدی و مرا بابت بوی خاکستر مقصر دانستی!
نه کسی منتظر است، نه کسی چشم به راه
نه خیال گذر از کوچهی ما دارد ماه
بین عاشق شدن و مرگ مگر فرقی هست؟
وقتی از عشق نصیبی نبری غیر از آه!
هیچگاه به اندازه وقتی که عاشق میشویم آسیب پذیر نخواهیم بود و هیچگاه به اندازه زمانی که معشوقمان را از دست میدهیم درمانده و غمگین نخواهیم شد!
زخمی اگر بر قلب بنشیند، تو نه میتوانی زخم را از قلبت وا بکنی و نه میتوانی قلبت را دور بیندازی، زخم تکهای از قلب توست، زخم اگر نباشد قلبت هم نیست!
درد آدم برای خودش همیشه تازه است، اما برای اطرافیان تازگیاش را از دست میدهد، برای همه عادی میشود، الا خودم!
عشق بزرگ ترین نعمت است اما وقتی از دست برود زخمی به جا میگذارد که هیچ وقت خوب نمیشود، شاید زنده بمانی اما دیگر هرگز همان آدم سابق نمیشوی...
اگر زخمی در درون تو بر جای گذاشتم، آن فقط زخم تو نیست زخم من نیز هست...
بار دیگر سعی کرد در قلب خود دنبال جایی بگردد که سخت نشده باشد، اما چیزی نیافت.
اولین بار که تو را دیدم، زخمی داشتی که از دیگری بود، من تو را با زخمهایت دوست داشتم...
خنجرهای بیشماری در من فرو رفتهاند، وقتی گلی به من تعارف میکنند، نمیتوانم دقیقا بفهمم که چیست!
زمانی بود که گمان میکردم به نهایت درد رسیدم، اما نه از آن پیش تر هم رفت!
دیگر در قلبم جایی برای زخم جدیدی نیست!
نمیخواهم با چشمان خودم سقوط هر آن چه بر دفتر و دیوار و هوا نوشتم را ببینم،
نمیخواهم بیش از این فرو ریختن...
تسلیم و رضایت در برابر حوادث علاج ناپذیر، مهم ترین توشه سفر زندگی است.
آن چه از همه دردناک تر است فقر و بیماری نیست، بی رحمی مردم نسبت به یک دیگر است!
در مقابل درد هیچکس نمیتواند قهرمان بماند، هیچکس...
شفا از فراموشی حاصل نمیشود، از یادآوری بدون احساس درد حاصل میشود!
فرسوده مانده در صف دلگیر روزها، گویی برای مردن نوبت گرفتهایم…