جمله درباره پیری

نمی‌دانم تو ملتف شده‌ای یا نه که بعضی مرد‌ها از عمری که دارند، پیرترند...

نمی‌دانم تو ملتفت شده‌ای یا نه که بعضی مردها از عمری که دارند، پیرترند...

هر چه مسن تر می‌شویم، بیشتر درمی‌یابیم که آدم تنها با کسانی می‌تواند زندگی کند که به او رهایی می‌بخشد.

من نفهمیدم جوانی یعنی چه، من یک راست از بچگی به سن کهولت رسیدم!

جوانی تركيبی از غرور و نشاط است ، اما پيری خوابی از الهام و خاطرات است.

در سنین پیری ما شبیه یک دسته نامه هستیم که کسی فرستاده است ، ما در گذشته قرار نداریم ، ما رسیده ایم.

جوانان فکر می‌کنند که انسان‌های مسن خرفت هستند ، اما پیرها این را به خوبی می‌دانند که جوان‌ها احمق هستند.

عزیز دلم ، اگر بچه های فقیر خیابان را خوشحال می‌کنی مرا هم خوشحال کن ، من کمتر از آن ها درمانده نیستم
تو هیچ نمی‌توانی تصور کنی که من چه شباهت زیا...

مردان وقتی می‌فهمند دارند پیر می‌شوند ، که کم کم شبیه به پدر خود می‌شوند.

پیر شدن به کوه‌نوردی شباهت دارد ، هر قدر بالا تر می‌روی توانت کمتر می‌شود اما افق دیدت وسیع تر می‌گردد.

نه مو طلایی‌ها نه مو خرمایی‌ها و نه مو مشکی‌ها ، بلکه مو سفید‌ها وفادارترین زنان و مردان هستند !

پیش از آن كه شما متولد بشوید ، پدر و مادر شما هم جوانان پرشوری بودند
و تا به آن اندازه كه اكنون به نظر شما می‌رسد ، موجب آزردگی خاطر نبودند.

افسوس كه نامه جوانی طی شد
و آن تازه بهار زندگانی دی شد
و آن مرغ طرب كه نام او بود شباب
فرياد ندانم كی آمد و كی شد.

آه خدایا ! آنها نمی دانند زمانی پیر خواهند شد که دیگر نتوانند عاشق شوند.

افسوس بخشی طبیعی از موهای خاکستری است...

وظیفه ما ایجاد یک محیط اجتماعی است
که در آن جوانان و افراد ضعیف اجتماعی احساس کنند که حال و آینده متعلق به آنهاست.