صادق هدایت / نویسنده
خوب بود میتوانستم کاسهی سر خودم را باز بکنم و همه این تودهی نرم خاکستری پیچ پیچ کله خودم را درآورم و بیندازم دور، بیندازم جلوی سگ!
متن درباره خستگی یا جمله درباره خستگی عنوان آرشیو جامعی است از بهترین نقل قول ها ، اشعار کوتاه ، متن ها ، سخنان و جملات با عنوان و مضمون خستگی.
خوب بود میتوانستم کاسهی سر خودم را باز بکنم و همه این تودهی نرم خاکستری پیچ پیچ کله خودم را درآورم و بیندازم دور، بیندازم جلوی سگ!
چقدر زندگی، چقدر آدم در ذهن ذخیره شده است، آنقدر زیاد که نمیدانم چه کارشان کنم و نمیدانم به چه دردی میخورند!
دیگر در قلبم جایی برای زخم جدیدی نیست!
نمیخواهم با چشمان خودم سقوط هر آن چه بر دفتر و دیوار و هوا نوشتم را ببینم،
نمیخواهم بیش از این فرو ریختن...
فرسوده مانده در صف دلگیر روزها، گویی برای مردن نوبت گرفتهایم...
تسلیم و رضایت در برابر حوادث علاج ناپذیر، مهم ترین توشه سفر زندگی است.
دلش میخواست بخوابد و خوابید، آرام خوابید...
احساسات جامعه امروزی در سه چیز خلاصه میشود : خودپسندی، لذات شهوی و خستگی از زیستن!
وقتی تنهایی و یا خسته هستی، بهترین کار ادامه دادن زندگی با یک کتاب است.
اگر کسی بخواهد بترکد، تنها راهش همین است، جیک نزدن، فقط لبخند، منفجر شدن از زور نفرین های فروخورده شده، ترکیدن از خاموشی...
نمیدانستم چه میخواهم، از زندگی میترسیدم، میکوشیدم از آن کناره بگیرم و در همان حال هنوز امیدی به آن داشتم...
حالم سر جا نیست، سراپا انتظارم و کوچک ترین چیزی رنجیدهام میکند...
هیچ چیز راحتم نمیکند، نه دریا، نه آفتاب، نه درخت ها، نه آدم ها، نه فیلم ها، نه لباس هایی که تازه خریدهام، نمیدانم چه کار کنم، بروم و سرم را به د...
روز ها همه یک جور میگذرد، بیخود و بی فایده، چیز تازه ندارم، قربانت!
کوچک ترین تلاش خستهام میکند!
چطور فراموش کنم که جوانی من چطور سرد و خاموش گذشت!
خسته و تنها نشست، خودش را از بقیه جدا کرده و دور افتاده بود، هیچ کسی دور و برش نبود، سرش را به طرف پایین گرفت و به پاهایش نگاه کرد همه رفته بودند...
فرسوده مانده در صف دلگیر روزها، گویی برای مردن نوبت گرفتهایم…