هاروکی موراکامی / نویسنده
به محض این که شروع به بیرون پرت کردن چیزها میکنی، متوجه میشوی دوست داری از شر همه چیز خلاص شوی...
به محض این که شروع به بیرون پرت کردن چیزها میکنی، متوجه میشوی دوست داری از شر همه چیز خلاص شوی...
هر چه مسن تر میشویم، بیشتر درمییابیم که آدم تنها با کسانی میتواند زندگی کند که به او رهایی میبخشد.
باید کسی را پیدا کنم دوستم داشته باشد آنقدر که یکی از این شب های لعنتی آغوشش را برای من و یک دنیا خستگی بگشاید، هیچ نگوید و هیچ نپرسد...
خودت را به من بسپار آنطور که من هم خودم را به تو میسپارم، تمام و کمال
من هرگز در زندگی به اندازهی الان که خودم را به تمامی به تو سپردهام احساس ...
کاش میتوانستم مانند زمانی که بچه و نادان بودم
آهسته بخوابم، خواب راحت و بی دغدغه...
همه چیز را رها کن، به جز دلی که برای خوشحال کردنت دست به هر کاری میزند...
عبور باید کرد صدای باد میآید، عبور باید کرد
و من مسافرم ای بادهای هموار مرا به وسعت تشکیل برگ ها ببرید
مرا به کودکی شور آب ها برسانید...
ساموئل بکت گاهی فقط باید لبخند بزنی و رد شوی
بگذار فکر کنند نفهمیدی...
بهای سنگینی دادم تا فهمیدم کسی را که قصد ماندن ندارد ، باید راهی کرد...
برخی از ما فکر میکنیم دوام آوردن قوی ترمان میکند ، اما گاهی اوقات قدرت در رها کردن است!
فرسوده مانده در صف دلگیر روزها، گویی برای مردن نوبت گرفتهایم…