محمود درویش / شاعر
چه اشکالی دارد اگر بحث را ببازم و خندهاش را به دست آورم؟
متن درباره احساسات یا جمله درباره احساسات عنوان آرشیو جامعی است از بهترین نقل قول ها ، اشعار کوتاه ، متن ها ، سخنان و جملات با عنوان و مضمون احساسات.
چه اشکالی دارد اگر بحث را ببازم و خندهاش را به دست آورم؟
هرگاه زنی به تو پناه آورد برای او بمیر، چرا که یک زن هرگز به مردی پناه نمیآورد جز این که نزد او بزرگ ترین مردان باشد!
ولی زنهای خوب هم مرا میترسانند، چون آن ها سرانجام روح تو را میخواهند و من دوست داشتم چیزی را که از روحم باقی مانده بود را برای خودم نگه دارم...
فرق بزرگیست میان کسی که تنها مانده و کسی که تنهایی را انتخاب کرده است!
ما چون دو دریچه روبروی هم آگاه ز هر بگو مگوی هم، هر روز سلام و پرسش و خنده هر روز قرار روز آینده، عمر آینه بهشت، اما آه پیش از شب و روز تیر و دی کو...
کم باش، اصلا هم نگران کم شدنت نباش، آن کس که اگر کم باشی گمت کند همانیست که اگر زیاد باشی حیفت میکند!
غروب که میشود همچین دلم تنگ میشود که انگار یک خروار آهن میآورند و روی قلبم انبار میکنند...
باید خندید و گریست، عشق ورزید و کار کرد، لذت برد و رنج کشید، انسان همین است...
تو تنهایم میداری، تنها تو میتوانی به هر چیزم تبدیل کنی!
صدای ترانه ای غمگین در رادیو شنیده می شود، و من به چیزی غیر تو فکر نمیکنم، زنده ماندن در روزهایی که این قدر از تو دور افتادهام کار آسانی نیست...
خدا نکند آدم چیزی یا کسی را گم کند مثل سوزن میشود، که اگر تمام خانه را زیر و رو کنی پیدایش نمیکنی، فرش را وجب به وجب دست میمالی اما نیست، فکر می...
وقتی تو را دیدم عاشقت شدم و تو لبخند زدی، چون این را میدانستی...
همیشه میترسم کسانی را که دوست دارم یک روزی از دست بدهم، اما باید از خودم بپرسم آیا کسی هم هست بترسد از این که من را یک روز از دست بدهد؟
تو را بهتر از دیگران به یاد میآورم، تو تنها آدمی بودی که بیهودگی برنامههای زندگی را میفهمیدی، دیگران همه فقط از چیزهای ناچیز ناراضی بودند، مزخر...
من هیچ وقت احساس ناتوانی نمیکنم، مگر وقتی که دلتنگ تو میشوم...
عشقی که با اشک چشم شست و شو شود همیشه پاک و تمیز خواهد ماند...
فرسوده مانده در صف دلگیر روزها، گویی برای مردن نوبت گرفتهایم…