رومن رولان / نویسنده
اگر زن خاموشی میگزیند، غالبا از آن روست که حس میکند مرد تا چه حد بد درکش میکند!
اگر زن خاموشی میگزیند، غالبا از آن روست که حس میکند مرد تا چه حد بد درکش میکند!
هرچه میخواهی از دست بده، به جز دلی که تلاش میکند برای خوشحال کردنت دست به کارهای بسیاری بزند، بعضی دلها هیچ جایگزینی ندارند...
آیا اصلا هنوز قادر به خندیدن هستی، میترسم که خندیدن را در میان این مردمان تلخ کاملا فراموش کنی!
زنان قهرمان رنج کشیدهاند، در جهان، در جامعه و در میدان جنگشان.
سلام بر آنان که در دیدار اندکاند و در یاد بسیار...
من اینجا از نوازش نیز چون آزار ترسانم...
ماه گرفت و مرا به یاد عشقی انداخت که با سکوتش بیشتر از هر فریادی آزارم میدهد...
حالا خودمانیم عشقی که با بدبختی مراقبش باشی به چه درد میخورد، عشقی که با حصار و بند و غل و زنجیر محافظت بشود چه ارزشی دارد!
آن چه قسمت توست از کنارت نخواهد گذشت، واسه چیزای از دست رفته غصه نخورید یا برمیگرده یا اگر نمیرفت فقط باعث آسیب رسیدن بهتون میشد.
اگر انتقاد از ظلم خیانت به وطن است من با افتخار یک خائنم...
گفتی دوستت دارم و من روی آن دوستت دارم خانه ساختم، و تو رفتی...
اگر من بودم همه چیزم را میدادم به تو، همه چیزم را میفروختم به تو، با همین دستهایم کار میکردم، روی جادهها گدایی میکردم برای یک لبخند، یک نگاه،...
تا آن جا که از عهدهام برمیآید او را دوست دارم اما این عشق زیر بار ترس و خود سرزنشیها تا حد خفقان مدفون میشود...
بعضی آدمها را باید تا ته خط ادامه بدهی تا وقتی که دیگر هیچ بهانهای برای نگه داشتنشان نداشته باشی...
مرا دوست نداری و هرگز دوست نخواهی داشت من چرا چنین دل بستهام به مردی کاملا بیگانه، چرا شامگاهان چنین از ته دل برایت دعا میکنم؟
فهمیدم که چقدر شیرین است که تمام صبح را بی خیال روی تخت بیوفتم و به روز و ساعت تولدم نفرین بفرستم.
فرسوده مانده در صف دلگیر روزها، گویی برای مردن نوبت گرفتهایم…