جمله درباره دل

شادمانی شاید فقط همین باشد که دلت نخواهد جای دیگری باشد...

هر چه دادم به او حلالش باد، غیر از آن دل که مفت بخشیدم...

چمدان بسته‌ام، از هر چه منم دل بکنم...

انسان بیشتر به واسطه آن چه در دل خود نگه می‌دارد انسان است، تا به واسطه چیزهایی که به زبان می‌آورد!

برا خانه سوخته باز شايد بشود خانه‌ای بنا کرد، دل سوخته را بگو چه کنيم؟

از آن در شگفتم که در سینه دلی دارند و می‌پندارند که آسایش و سعادت بشر جز مهر و صفا راه دیگری دارد!

دل گمراه من چه خواهد کرد
با بهاری که می‌رسد از راه
با نیازی که رنگ می‌گیرد
در تن شاخه های خشک و سیاه...

کاش بدانید دل آدمی چقدر می‌شکند وقتی دنبال کسی می‌گردد اما پیدایش نمی‌کند...

دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین
آن که می‌گفت منم بهر تو غمخوارترین
چه دل آزارترین شد چه دل آزارترین...

ای شادی آزادی، روزی که تو بازآیی
با این دل غم پرور من با تو چه خواهم کرد؟

آن هنگام که خواهان عشق‌اند زیباترین واژه ها را می‌آورند، برای نفوذ در قلب ها
و آنگاه که می‌خواهند بروند بی کمترین بهانه ها هستند، برای شکستن دل ها...

مرد در جوانی آرزو دارد دل زنی را که دوست دارد به دست بیاورد، بعد ها او درمی‌یابد به دست آوردن دل یک زن برای دوست داشتن او کفایت می‌کند.

هر روز دلم در غم تو زارتر است
وز من دل بیرحم تو بی‌‌زار تر است
بگذاشتیم، غم تو نگذاشت مرا
حقا که غمت از تو وفادار تر است...

مرو، بگذار در این واپسین دم، ز دیدارت دلم سیراب گردد...

تمام دلم دوست داردت، تمام تنم خواستار توست
بیا و به چشم قدم گذار، که این همه در انتظار توست!

در ذات من نیست از کسی که به او دل بسته‌ام چیزی را پنهان کنم، من هرگز نمی‌توانم در جایی که دل گشوده‌ام زبانم را بسته نگه دارم!