جمله درباره حال خوب کن

مطمئن بودم که اگر کسی فقط و فقط با لحظات حال زندگی کند و با علاقه‌مندی کامل به هر گلی که سر راهش است نگاه کند و هر درخششی را که بر روی هر لحظه‌ی گذ...

برای یک روز هم که شده دنبال چیزهایی که نداری نرو ، از چیزهایی که داری لذت ببر...

کافی‌ست که صدایم کنی ، بگویی فروغ و من به دنیا بیایم
و درخت ها ، آفتاب و گنجشک ها با من به دنیا بیایند...

باید به طبیعت برگشت ، انسان هر چه از طبیعت دور بشود بدبخت تر می‌شود
آفتاب طلایی ، چشمه های درخشان ، میوه های گوارا و هوای لطیف...

زمستان گر بپوشد شهر را ، در سایه های تیره و سردش
بهار اینجاست در دل های ما ، آواز های ما...

ای صمیمی ، ای دوست
گاه و بیگاه لب پنجره خاطره ام می‌آیی
دیدنت حتی از دور آب بر آتش دل می‌پاشد
آنقدر تشنه دیدار تو ام که به یک جرعه نگاه تو قناعت...

خوشبختی چیزی نیست که بخواهی آن را به تملک خود در آوری
خوشبختی کیفیت تفکر است ، حالت روحی‌ست
خوشبختی وابسته به جهان درون توست...

کتاب و کتابخانه برای بسیاری از مردم حکم دارو را دارد.

چه چیزی بهتر از این که شب در حالی که باد به شیشه ها می‌کوبد و چراغ هم روشن است
آدم کنار آتش بنشیند و کتابی بخواند...

خوب بود وسیله‌ای اختراع می‌شد که خاطرات را مثل عطر در بطری نگه می‌داشت ، از آن پس دیگر محو و یا کهنه نمی‌شدند و آدم هر وقت می‌خواست در بطری را باز ...

وقتی به نظر یک نفر می‌رسد که همه چیز برایش در مسیر اشتباهی پیش می‌رود ، چیزی فوق العاده سعی می‌کند وارد زندگی او شود ...

بهترین راه برای این که خودت را سر حال بیاوری این است که کس دیگری را سر حال بیاوری...

دارایی آن نیست كه داری ، بلكه چیزی است كه با آن خوش باشی.

سفر کردن ، زندگی کردن است.

زندگی را باید زندگی کرد
آن طور که دلت می‌گوید...

اگر از من بپرسی که به این جهان آمدم تا چه کاری انجام دهم
به تو خواهم گفت : آمدم که با صدای بلند زندگی کنم...